خاطرات عروسکم

سونوی دوم

خوشگل مامان دیروز بالاخره رفتم سونو  خیلی اضطراب داشتم آخه این دفعه مربوط  به تشخیص ناهنجاری بود  نگرانی  سر تا پای وجودم رو فرا گرفته بود که ضربان قلبم چنان با سرعت میزد که دکتر میگفت کمی آرامتر نفس بکشید تا بتونم خوب کنترل کنم  خلاصه  با دکتر سونوگرافی  به طریقی همکار بودیم و قبلا در محل کار فعلی من   مشغول به کار بود کلی در مورد همکاران قبلی با هم صحبت کردیم  تا کمی آرمتر شدم  و بالاخره به لطف خدا سالم  گزارش شد و یک مرحله سپری گردید . و حالا قراره امروز هم برم آزمایش خون .....   الهی به امید تو .   خدا...
12 ارديبهشت 1391
1